توقف سالمندان پشت چراغ قرمز بی توجهی/ سالمندان چه می‌خواهند؟

جامعه ورزشی آفتاب نو:

به گزارش برنا؛ سالمند به فرد بالای ۶۵ سال گفته می‌شود اما اینکه امید به زندگی و سلامتی افراد در سنین بالاتر با رشد بهداشت و پیشرفت مراقبت های پزشکی افزایش پیدا کرده است و دیگر مانند گذشته  نیست. دوره سالمندی از مرحله های مهم زندگی است و با اندکی دوراندیشی در جوانی، دوره سالمندی خوبی را سپری کرد.

در این گزارش سراغی گرفتیم از سالمندانی که برای خود برنامه های متنوعی دارند. آنان در طول روز به پارک می روند و با دوستانشان به صحبت می نشینند. زنان می‌گویند با آشپزی و خانه تمیز کردن سرشان را گرم می‌کنند و مردان هم آچار به دست می‌شوند و هر روز یه گوشه ای از خانه را تعمیر می‌کنند تا به هرحال ساعاتی از روز پُر شود و بگذرد.

به پارکی نزدیک به میدان هفت تیر رفتیم. تا چشم کار می‌کند زنان و مردان سالمند نشسته اند. آنهایی که جمعشان جمع است شطرنج بازی می‌کنند، آنهایی که تعدادشان کمتر است کنار هم نشسته و گفتگو می‌کنند که یا از وضعیت اقتصادی می‌نالند یا از زندگی فرزندانشان می‌گویند.

دخترم می‌گوید تو که از پَس هزینه‌هایم برنمی‌آمدی چرا اصلا من را به دنیا آوردی؟

پیرمردی ۶۵ ساله تنها روی نیمکت نشسته است. توجه‌ام را به خود جلب می‌کند. به سراغ او می‌روم و می‌پرسم چرا تنها نشستی پدرجان؟ می‌گوید دوستانم هنوز نیامدند و قرارمان ساعت ۵ است اما چون امروز حوصله ام سررفته بود زودتر آمدم تا مردم را تماشا کنم.

صاحب یک دختر و یک پسر است اما از هیچکدام راضی نیست. می‌گوید: زمانه عوض شده و دیگر هیچی مانند قدیم نیست. وقتی به بچه هایم نصیحت می‌کنم فکر می‌کنند دشمن‌شان هستند درصورتی که قدیم ما حرف روی حرف پدر و مادرمان نمی‌زدیم و واقعا به راهنمایی‌های آنها گوش می‌دادیم و عمل می‌کردیم.

او ادامه می‌دهد: هرچی به این دختر و پسر حرف می‌زنم تا راه و چاه زندگی را نشان‌شان دهم می‌گویند تو چیزی نمی‌دانی، قدیمی هستی، سردرنمی‌آوری پس حرف نزن.

ماسکش را بالاتر می‌برد و دستمال زیر آن را جابجا می‌کند (انگار که با حرف زدن دستمال پایین آمده باشد) به گوشی دستم نگاه کرد و گفت: از وقتی این موبایل‌ها آمده بین بچه ها و پدرو مادرها فاصله افتاده است. از صبح تا شب که یا دانشگاه یا سرکار هستند وقتی هم خانه می‌آیند یک بند سرشان در گوشی است به شکلی که وقتی می‌آییم دوکلمه با آنها حرف بزنیم، سرمان داد می‌زنند و می‌گویند اعصاب نداریم، دوباره سرشان را توی گوشی می‌کنند.

او رفتار بچه‌هایش را با خودش مقایسه کرد و گفت: ۳۵ سال تمام مادرم در خانه من زندگی کرد. همسرم که خدا خیرش دهد، ۳۵ سال عین مادر خودش از مادرم نگهداری کرد و حتی این اواخر لگن زیر او جابجا می‌کرد اما الان چی؟ بچه‌های خودمان حوصله خودمان را ندارند و سرمان داد می‌زنند که حرف نزنید.

او ادامه داد: برعکس الانی‌ها ما هیچ توقعی از پدر و مادرمان نداشتیم. تابستان‌ها سرکار می‌رفتم و هرکاری که بود انجام می‌دادم از فروشندگی، کفش واکس زدن گرفته تا بنایی و… وقتی هم که دیپلم گرفتیم تمام وقت شروع به کار کردن کردم و خودم گلیم خودم را از آب بیرون کشیدم اما الان دخترم به من می‌گوید چرا اصلا من را به دنیا آوردی؟ تو که نمی‌توانستی هزینه های من را تامین کنی چرا اصلا بچه به دنیا آوردی؟

دستانش را به هم می‌کوبد و می‌گوید: آخر متوجه نمی‌شود زمانی که به دنیا آمد یعنی دهه ۶۰ من قشر متوسط جامعه بودم و وضع مالی‌ام بد نبود حتی امکان نداشت چیزی بخواهد برای او هرجور شده تهیه نکنم اما الان وضعیت اقتصادی من را تبدیل به قشر فقیر جامعه کرده و نمی‌توانم خانه چندمیلیاردی برای او بخرم و انتظارات او را برآورده کنم.

 بچه ها احترام را از والدین یاد می‌گیرند

محمد، ۷۵ ساله سالمند دیگری‌ست که گوشه ای از پارک روی دستگاه‌های ورزشی نشسته و ورزش می‌کند. به سمت او رفتم و پرسیدم هر روز به پارک می‌آیید؟ گفت: هر روز که نه اما روزهایی که حوصله داشته باشم می‌آیم اینجا و با این دستگاه‌ها ورزش می‌کنم.

او ادامه داد: با همسرم تنها زندگی می‌کنیم و همه بچه‌هایم ازدواج کردند و رفتند. معمولا پنج شنبه یا جمعه می‌آمدند به ما سر می‌زنند و ناهار و شام می‌مانند ما هم دلمان باز می‌شد و با نوه هایمان سر و کله می‌زدیم اما مدتی است که  دیگر هفته ای یکبار هم نمی‌آیند. می گویند چون سرکار می‌رویم وقت استراحت نداریم و  به خاطر همین نمی‌آییم و به یک تلفن زدن بسنده می‌کنند.

این سالمند که انگار الان گوش شنوا پیدا کرده است، درد و دلش باز شد و رفت به قدیم. می‌گوید: اوایل انقلاب پدرم را از دست دادم و ۷ بچه بودیم با یک مادر که همگی ما را به دندان کشید. به خاطر فوت پدرم مجبور شدم زودتر سرکارم بروم و از همان ابتدا شروع به خیاطی کردم تا اینکه مغازه‌ای در بازار تهران خریدم و کار خیاطی را ادامه دادم و هر ۴ فرزندم را با همین شغل بزرگ کردم و به سر و سامان رساندم. برای پسرانم عروسی گرفتم، در تهیه خانه کمک کردم و برای دخترانم هم بدون کم و کاستی جهیزیه تهیه کردم.

او که بسیار از فرزندانش راضی هست درمورد علت وجود این رابطه خوب گفت: هر ۴ فرزندم یکی از یکی بهتر است و خداروشکر همیشه رفتار بسیار خوبی با من و مادرشان داشتند. دلیل هم چیزی نیست جز اینکه من و مادرشان در خانه رابطه بسیار خوبی داشتیم و تو به یکدیگر نگفتیم خوب اینجوری می‌شود که بچه‌ها هم از پدر و مادرها یاد می‌گیرند.

مسئولین امکانات تفریحی برای ما سالمندان تدارک ببینند/ سالمندان بیشتر از جوانان نیازمند توجه هستند

به سمت دو خانم شیک پوش و مرتب رفتم. از آنان پرسیدم شما کجا پارک سالمندان کجا؟ یکی از آنها گفت من به خاطر دوستم می‌آیم وگرنه هم همسر بازنشسته ام در خانه است و هم دخترم اما چون این دوستم خیلی تنهاست و تنها دلخوشی اش همین چند ساعت در پارک نشستن است به هوای او می‌آیم که تنها نباشد.

دوست این خانوم که چین و چروک های صورتش را با کرم پودر فراوان پوشانده بود تا نشان دهد دل جوانی دارد، گفت: همسرم فوت کرده و یک پسرم در آمریکا زندگی‌ می‌کند. فقط یک مادر پیر دارم که هر از گاهی پاهایم یاری کند و فشارم بالا پایین نشود عزیمت می‌کنم سمت دیگر تهران و به دیدن او می‌روم اما روزهای عادی از صبح که چشمم را باز می‌کنم فقط می نشینم تا غروب شود و حاضر شوم به این پارک بیایم چون در خانه هیچ کاری ندارم نه جونم میگیره غذا درست کنم نه خانه ام بهم میریزه که تمیز کنم. خودم را مشغول تلویزیون دیدن می‌کنم تا دم دمای غروب شود.

این خانم با انتقاد از مسئولین گفت: تنها دلخوشی که من دارم همین پارک است اما کاش بشود در همین پارک که عموما سالمند هستیم، برنامه هایی برایمان تدارک دیده شود تا سرگرم شویم و همینجوری به هم دیگر نگاه نکنیم. مثلا چون من تُرک هستم دوست دارم برایمان موسیقی آذری پخش کنند، برنامه های تفریحی درنظر بگیرند تا همین چندساعتی که اینجا می‌آییم دلمان باز شود و با روحیه به خانه برویم و فردا با اشتیاق بیشتری بیاییم. خدا دوستم را خیر دهد که می‌آید اگر این هم نبود باید تک و تنها روی نیمکت نشسته و به مردم نگاه می‌کردم.

او ادامه می‌دهد: ما سالمندان هم آدم هستیم، اتفاقا ما تنهاتریم باید بیشتر از جوانان به ما توجه شود و گر نه گوشه خانه در تنهایی افسردگی می‌گیریم و دق می‌کنیم.

سالمندان احترام می‌خواهند/ برای آنها برنامه ریزی کنیم

باید بدانیم سالمندی و درگیر شدن با عوارض و آسیب‌های جسمی و روحی آن، میهمان سفره عمر همگان است و دیر یا زود نشانه‌های آن در چهره تک تک افراد نمایان می‌شود. آنچه درباره جامعه سالمندان کشور یعنی همان ۱۰ درصد جمعیت، قابل توجه است، ضرورت برنامه ریزی صحیح متولیان آنها، متناسب با اقتضائات جسمی، روانی سالمندان و توجه به فرهنگ بومی و محلی هر منطقه است اما مهمترین خواسته سالمندان جامعه حفظ شأن و مرتبت و احترام گذاشتن به آنهاست، اینکه مرد و زن سالمند احساس بیهوده بودن و به حاشیه رفتن نکرده و هنوز خود را در پیشانی خانواده دیده و احساس کند که مورد تکریم جامعه است.

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جامعه ورزشی آفتاب نو در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

آخرین اخبار ورزشی از فوتبال ایران و باشگاه های جهان را در سایت ورزشی آفتاب نو بخوانید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn