
آتنا نائینینژاد، خبرنگار برنا و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، روز یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴ در یادداشتی به مناسبتِ روزِ بزرگداشتِ حافظ نوشت: شاعران کهنِ فارسی، معنا و مفهوم «زندگی» را مستقیماً در شعر خود بازتاب ندادهاند؛ گویا در فرهنگِ سنتیِ ما، پرسش «زندگی چیست»، پرسش رایجی نبوده است. هیچوقت حافظ، صائب، جامی، مولانا، عطار، فردوسی و یا خیام و رودکی، پرسشی در باب چیستی زندگی در شعر خود مطرح نکردهاند. شاعرانِ همعصر ما نیز تحت تاثیر فلسفهی غرب، در اشعار خود به این پرسش پرداختهاند و بر همین اساس فروغ میگوید: «زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد» (تولدی دیگر) و یا سهراب مینویسد: «زندگی آبتنی کردن در حوضچهی اکنون است.» (صدای پای آب) و پیش از آن نیز شاعران نوکلاسیک مانند بهار و صورتگر، چنین پرسشهایی را مطرح کرده بودند.
شاعران کلاسیک فارسی، از جمله حافظ، پیرامون معنای زندگی بحث نکردهاند اما دربارهی لوازم حیات و هدف زندگی و فضایل برتر انسانِ زنده، زیاد سخن گفتهاند. با این همه، میتوان گفت که حافظ در بسترِ مفهوم اسلامی حیات و مفهوم ایرانیِ آن زیسته است. اشاره به این نکته نیز ضروری است که حافظ، به دلیلِ کاربستِ نبوغ در گزینش بهترین و جاودانهترین بنمایهها و همچنین ساخت و صورتبخشی زیبا به آن بنمایهها در شعر خود، تبدیل به شاعری ماندگار و موفق شده است و به تعبیر محمدعلی اسلامی ندوشن، یکی از چهار سخنگوی وجدانِ ایرانی است و به عنوان «سخنگوی ضمیر ناآگاه ایرانی» معرفی میشود. در شعر حافظ، صورت و معنا ازهمگسستنی نیست و «چه» گفتن به اندازهی «چگونه» گفتن اهمیت دارد.
در مورد معنا و هدفِ زندگی، دو دیدگاه متفاوت در اشعار حافظ وجود دارد. ابتدا دیدگاهی که هیچ هدف و معنای مشخصی برای زندگی انسان قائل نیست و خود را سردرگم میداند:
وجود ما معماییست حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
در این شبِ سیاهم، گم گشت راهِ مقصود از گوشهای برون آی، ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیایان، وین راهِ بینهایت
حافظ، در این دو بیت در مقام یک «لاادرىگرا» در رابطه با معناى زندگى قرار میگیرد و هدفى براى زندگى انسان قائل نیست و تلاش برای یافتن هدف زندگی را عبث و بیهوده و افسانهپردازی و فریبکاری میداند.
در دیدگاه دوم، حافظ مفاهیمى را به عنوان هدف زندگى پیش مىکشد . او معتقد است که خداوند از زندگیبخشی به انسان، اهدافی داشته است. یکی از این اهداف، عشق است و در این راستا، نخستین بیتی که توجه را جلب میکند، این بیتِ درخشان است:
عاشق شو ار نه روزی، کارِ جهان سرآید ناخوانده نقشِ مقصود، از کارگاهِ هستی
در این بیت تفسیری از زندگی ارائه نشده است اما هدف از بودن را «عاشقی» عنوان میکند. اهمیتی ندارد که کسی قبل از حافظ یا بعد از او هدف زندگی را «عاشقی» عنوان کرده است یا نه، مهم این است که کسی به جز حافظ، مقصودِ کارگاهِ هستی را به این زیبایی تصویر نکرده است.
از دیگر ابیاتی که عشق را هدف اصلی خلق انسان میداند و انسان را رهرو راه عشق معرفی میکند، ابیات زیر است:
رهرو منزل عشقیم و ز سر حدّ عدم تا به اقلیمِِ وجود این همه راه آمدهایم
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
واژگان کلیدیِ شعرِ حافظ، هرچند متنوع هستند، ولی همهی آنها حولِ محور عشق میگردند. یعنی بنمایهی اصلیِ شعر او عشق است که باقی مفاهیم مانند ایمان و کفر و غرور و نیاز و بهشت و دوزخ و رندی و زهد و…، همه گرد عشق میچرخند و او از نظر مایگانی، عشق را معنای زندگی میداند. حافظ درگیری در بندِ عشق را افتخار و همتای آزادی از تعلقات دنیا میداند و میگوید:
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم بندهی عشقم واز هردو جهان آزادم
حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بندِ توام، آزادم
او زاهدان و عابدان را به دلیل عبادتی که از نه روی عشق به معبود، بلکه به شوق بهشت و ترس از دوزخ است، طعنه میزند.
فراق و وصل چه باشد؟ رضای دوست طلب که حیف باشد از او غیر او تمنایی
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روش بندهپروری داند
گذشته از این، حافظ «رندی» را نیز همتای عشق از اهدافِ زندگیِ انسان میداند. در حکمتِ خواجهی شیراز، رأسِ فضیلتها و معنابخش واقعی به دستآوردهای زندگی، «عشق» و «رندی» آمده است که دو روی یک سکه هستند. میگوید:
تحصیلِ عشق و رندی، آسان نمود اول آخر بسوخت جانم، در کسبِ این فضایل
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا رفت، از آن افزون نخواهد شد
آن نیست که حافظ را رِندی بِشُد از خاطر کاین سابقهی پیشین، تا روزِ پَسین باشد
حافظ نیز مانند مفسرانِ ایرانیِ افلاطون، «هنر» را هممعنای «فضیلت» قرار داده است و میگوید:
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟ گفتم ای خواجهی عاقل! هنری بهتر از این؟
او عبادت خالی از عشق را گمراهکننده و فراهمآورندهی موجبات غرور میداند که نه تنها لطفی ندارد، بلکه انسان را از نزدیکی به خداوند دور میکند. این دیدگاه منطبق با مفهوم «رندی» در برابر «زهد» بیان میشود. آنجا که میگوید:
زاهد و عُجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
با مدّعی مگویید، اسرارِ عشق و مستی تا بیخبر بمیرد، در دردِ خودپرستی
و در نهایت، آنچه بیش از همه حافظ را توصیف میکند و بیانگرِ دیدگاه او و دستآوردهای او از زندگی است، رهایی و آزاداندیشیِ او در برابر هر نوع ایدئولوژی است. او خود را متعهد و متعصب به چارچوبهای هیچ اندیشه و باوری نمیکند و آزاد و رها، زندگی را عمیقتر از آنچه فکر کنیم، درک کرده است.
حافظم در مجلسی، دُردیکشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت میکنم
غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ز هرچه رنگِ تعلق پذیرد، آزاد است.
بیستم مهر، روز بزرگداشت خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، نامدارترین و آشناترین شاعر برای مردم ایران است. کوروش کمالی سروستانی، پژوهشگر، زبانشناس و نویسنده که روز بزرگداشت حافظ را به ثبت رسانده، دلیل انتخاب این تاریخ را اینگونه عنوان میکند که مهر و دوستی در دیوان حافظ به اشکال و معانی مختف به کار رفت ایت و از ظرفی حافظ شاعر والامقامی است و عدد ۲۰ بیانگر نمرهی اوست. بنابراین ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ نامگذاری شد.
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جامعه ورزشی آفتاب نو در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
آخرین اخبار ورزشی از فوتبال ایران و باشگاه های جهان را در سایت ورزشی آفتاب نو بخوانید
|
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |
