سیاس فیلسوف؛ اگر محمدعلی فروغی نبود آیا جریان روشنفکری و فلسفه غرب وارد ایران می‌شد؟

جامعه ورزشی آفتاب نو:

شایانیوز– محمدعلی فروغی، مشهور به ذکاءالملک، از آن دسته شخصیت‌هایی است که نمی‌توان درباره تاریخ معاصر ایران سخن گفت و نامش را بر زبان نیاورد و از خدمات ارزنده‌اش نگفت. او نه‌ تنها سیاستمداری تأثیرگذار در دوره‌های مشروطه و پهلوی بود، بلکه یکی از حلقه‌های کلیدی در انتقال فلسفه غرب به ایران و تعریف و ترسیم چهره روشنفکری ایرانی محسوب می‌شود. درک درست از جایگاه فروغی و خدماتش، در حقیقت، درک بخشی از روند مدرن‌ شدن اندیشه و ورود مدرنیته به ساختمان تفکر در ایران است؛ روندی که در آن، فلسفه غرب نه صرفاً وارد شد، بلکه در بستر زبان و فرهنگ ایرانی، بومی گردید. با این حال، پرسشی اساسی در میان مورخان اندیشه و فلاسفه ایرانی همواره مطرح بوده است: اگر محمدعلی فروغی نبود، آیا فلسفه غرب باز هم به ایران راه می‌یافت؟ و اگر چنین می‌شد، چهره امروز فلسفه و علوم انسانی ما چگونه بود؟

vvbbb

محمدعلی فروغی در سال ۱۲۵۴ خورشیدی در تهران به دنیا آمد؛ مردی با نبوغ زبانی، ذهنی نظام‌مند و روحی میان سیاست و فلسفه. از همان آغاز، قلم و اندیشه او در خدمت اصلاح فرهنگی و زبانی قرار گرفت. وی نخستین کسی بود که کوشید فلسفه غرب را با زبانی فارسی، روشن و علمی برای ایرانیان روایت کند. مهم‌ترین اثرش، کتاب «سیر حکمت در اروپا»، نخستین تلاشی جامع برای معرفی و نظام‌بخشی فلسفه مدرن غربی به زبان فارسی بود. پیش از فروغی، فلسفه در ایران عمدتاً در مدار سنت اسلامی و به زبان عربی تدریس می‌شد و آشنایی با متفکرانی چون دکارت، کانت و هگل تقریباً به نخبگان تحصیل ‌کرده در غرب محدود بود. فروغی با نبوغی کم‌نظیر، نه تنها این اندیشه‌ها را ترجمه کرد، بلکه زبانی تازه برای بیان مفاهیم پیچیده فلسفی پدید آورد؛ زبانی که به ‌تدریج جایگزین لحن عربی و مدرسه‌ایِ فلسفه اسلامی شد و بستر رشد تفکر مدرن را در ایران فراهم کرد.

او در مقام مترجم و مؤلف، میان «حکمت شرقی» و «فلسفه غربی» پلی استوار بنا کرد. پیش از او، فلسفه ایران با آثار ابن‌سینا، ملاصدرا و فارابی زیست می‌کرد، اما فلسفه اروپایی، به ‌ویژه پس از رنسانس، در ذهن جامعه ایرانی ناشناخته بود. فروغی با تکیه بر دانش گسترده و شناخت عمیق از هر دو جهان، با ترجمه آثار فیلسوفان غرب به مخاطب ایرانی نشان داد که میان عقلانیت ارسطوییِ اسلامی و تجربه‌گرایی یا ایده‌آلیسم غربی گفتگو ممکن است. به این معنا، فروغی نه‌ فقط «ناقل» فلسفه غرب، بلکه بنیان‌گذار زبان گفتگو میان دو جهان اندیشه بود؛ زبانی که بعدها در آثار روشنفکران بزرگ قرن بیستم ایران نیز امتداد یافت.

gfbcng

تأثیر فروغی اما تنها در حوزه تألیف نبود. او با تأسیس نهادهای فرهنگی، مشارکت در تدوین نظام آموزشی جدید و گسترش ترجمه‌های فلسفی، راه را برای ورود فلسفه غرب به دانشگاه‌های ایران هموار کرد. بسیاری از متون درسی فلسفه در دانشگاه‌ها و دانشسراهای عالی، در دهه‌های نخست قرن چهاردهم خورشیدی، مستقیماً بر پایه مهمترین اثر وی، کتاب «سیر حکمت در اروپا» نوشته شده بودند. این کتاب عملاً نخستین مرجع رسمی فلسفه غرب در فضای آموزشی کشور شد. از سوی دیگر، فروغی با بازسازی واژگان فارسی فلسفی، استقلال فکری و زبانی را به جامعه اندیشمندان ایرانی بازگرداند؛ گامی که به تکوین زبان علمی معاصر ایران انجامید.

اما فروغی بی‌نقد نیز نیست. برخی پژوهشگران معتقدند که نگاه او به فلسفه غرب، در مقایسه با عمق تحلیلی فیلسوفان آکادمیک اروپایی، بیشتر جنبه مقدماتی و آموزشی داشت. به‌ عبارتی، فروغی بنیان‌گذار راه بود، نه قوام دهنده یا  پایان‌ دهنده آن. فلسفه‌ای که او معرفی کرد، همچنان در سطح معرفی و تبیین قرار داشت و هنوز به مرحله نقد و بازآفرینی نرسیده بود. با این‌حال، در آن دورانِ انتقالی، همین سطح از کار فرهنگی، معادل یک انقلاب فکری محسوب می‌شد. اگر او نبود، متنی وجود نداشت که حتی آشنایی اولیه صورت گیرد؛ تا چه رسد به نقد و تحلیل و بازآفرینی.

ojfiojsdkgjdkfbf

و اکنون به پرسش اصلی بازگردیم: اگر محمدعلی فروغی نبود، آیا فلسفه غرب باز هم به ایران وارد می‌شد؟ پاسخ محتاطانه این است که بله اما دیرتر، ناقص‌تر و با زبانی نامأنوس‌تر. زیرا ساختار تاریخی ایران در دوران پس از مشروطه، به‌گونه‌ای بود که مدرنیته و آشنایی با غرب امری ناگزیر می‌نمود. اعزام دانشجویان به اروپا، رشد روزنامه‌نگاری، گسترش ترجمه در علوم تجربی و حقوق، همه نشانه‌هایی بودند از تمایل به فهم اندیشه غرب. در نتیجه، ورود فلسفه غربی هم امری محتوم بود. اما نقش فروغی در این میان، نقش یک «کاتالیزور تاریخی» بود؛ کسی که زمان ورود را جلو انداخت، زبان ورود را بومی کرد و مسیر فهم را هموار ساخت.

اگر فروغی در میان نبود، ورود فلسفه غرب شاید چند دهه به تعویق می‌افتاد. دانشگاه‌ها ممکن بود دیرتر رشته فلسفه مدرن را تأسیس کنند. زبان فلسفی فارسی احتمالاً در سطحی ضعیف‌تر باقی می‌ماند و مفاهیم غربی یا در ترجمه‌های ناقص گم می‌شدند یا تنها در میان محافل محدود روشنفکری می‌چرخیدند. از همه مهم‌تر، فلسفه غرب شاید نه به‌ عنوان گفتگویی با سنت ایرانی، بلکه صرفاً به‌ عنوان کالایی وارداتی مطرح می‌شد. فروغی با نگاهی متعادل میان شرق و غرب، این گفتگو را ممکن ساخت و از تقلید صرف جلوگیری کرد.

dfbbnv v

در بلندمدت، تأثیر او فراتر از ترجمه بود. فروغی نسلی از اندیشمندان را پرورش داد که فلسفه غرب را نه دشمن هویت ایرانی، بلکه مکمل آن می‌دانستند. او زمینه‌ساز زبانی شد که بعدها در گفتگوهای فلسفی، سیاسی و فرهنگی عصر جدید ایران حضوری پررنگ یافت. آثارش هنوز هم در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و مسیر اندیشه مدرن ایران تا امروز، ردّ پای قلم او را همچنان بر خود دارد.

اگرچه فلسفه غرب، دیر یا زود به ایران راه می‌یافت، اما آنچه که امروز از تفکر غربی می‌شناسیم، بی‌تردید مدیون فروغی است. او میان گذشته و آینده پل زد، میان حکمت سنتی و فلسفه مدرن زبانی مشترک آفرید و نشان داد که ترجمه، خود می‌تواند خلاق‌ترین شکل «فلسفیدن» باشد. محمدعلی فروغی نه یک مترجم صرف؛ بلکه کسی بود که فلسفه غرب را از درون مغز فیلسوفان نامدار غرب به محافل علمی ایران آورد. پس پاسخ نهایی به پرسش مذکور روشن است:

بله، فلسفه غرب بدون فروغی نیز وارد ایران می‌شد، اما نه با این عمق، نه با این زبان و نه با چنین درکی از گفتگو میان شرق و غرب. آنچه فروغی آغاز کرد به راستی همان عنوان مهم‌ترین کتابش است: سیر حکمت در اروپا!

vbcvbcbccvn

در سالهای پایانی عمر پربار فروغی، شاه تصمیم گرفته بود تا او را به منصب «سفیرکبیر ایران در امریکا» بگمارد. ویزایش نیز از طرف امریکا صادر شد. اما پیش از عزیمت، به ‌سبب بیماری درخواست کرد محمود فروغی فرزند کوچکش که کارمند وزارت امور خارجه بود، در آن مأموریت همراه وی باشد. قوام‌السلطنه نخست‌وزیر موضوع را در دولت مطرح کرد، اما وزیر خارجه‌، مهذب‌الدوله کاظمی مخالفت کرد.

این مسئله قلب فروغی را شکست. چرا که فروغی، کاظمی را از کارمندی ساده در وزارت امور خارجه به مقام وزارت رسانده بود و همیشه برای حمایت از او مورد ایراد و طعن اطرافیان قرار می‌گرفت. کاظمی تمام پیشرفت خود را مدیون فروغی بود؛ انتظار نداشت در آن ایام بیماری، با درخواست کوچکش مخالفت کند. موضوع در دولت بلاتکلیف ماند. فروغی به ‌شدت متأثر شده بود و بیماری‌اش شدت یافت تا اینکه در پنجم آذر ۱۳۲۱، در ۶۵ سالگی بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و در آرامگاهی خانوادگی در گورستان ابن بابویه شهر ری به خاک سپرده شد.

او قبلاً در یادداشت‌های شخصی روزانه‌اش نوشته بود:

«فقط تأسفی که از مُردن دارم از بابت همین است که دلم می‌خواهد بدانم کار انسان به کجا می‌رسد.»

سؤالی که امروز بیش از پیش اهمیت یافته و تمام بشریت باید از خود بپرسد؛ به راستی کار ما به کجا خواهد رسید؟!

lkdjgvkdfjklndfbf

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جامعه ورزشی آفتاب نو در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

آخرین اخبار ورزشی از فوتبال ایران و باشگاه های جهان را در سایت ورزشی آفتاب نو بخوانید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn