آفتاب نو – مریم شیرافکن : نویسنده این یادداشت اعتراف میکند زمانی به سرنوشت میخندیده، اما یک ملاقات غیرمنتظره تمام باورهایش را تغییر داده است؛ تجربهای که او را به این نتیجه رسانده: بعضی پیوندها، انگار قرار بوده اتفاق بیفتند.
نویسنده میگوید تا پنج سال پیش، هیچ اعتقادی به نیروهای ماورایی یا تقدیر نداشت. جهان برایش مجموعهای از تصادفها بود و انسانها ذراتی کوچک در کیهانی بیتفاوت. اما ملاقات با فردی خاص، آن هم پس از زنجیرهای از تصمیمها و اتفاقهای بهظاهر بیربط، نگاهش را عوض کرد؛ سفری ناخواسته، کاری موقت، تغییر مسیر و در نهایت دیداری که زندگیاش را دگرگون کرد.
به باور او، وقتی جهان بخواهد دو نفر کنار هم باشند، نشانههایی ظاهر میشود؛ نشانههایی که شاید در لحظه بیمعنا به نظر برسند، اما بعدتر تصویر بزرگتری را کامل میکنند.

نشانههای همزمانی معنادار
اولین نشانه، همزمانیهای عجیب است؛ اتفاقهایی که بیش از حد «دقیق» رخ میدهند تا صرفاً تصادفی باشند. دیدارها، تماسها یا تصمیمهایی که درست در لحظهای کلیدی اتفاق میافتند.
کشش آرام اما عمیق
این پیوندها معمولاً با هیجانهای نمایشی شروع نمیشوند، بلکه نوعی آرامش و آشنایی عمیق در خود دارند؛ حسی شبیه «به خانه رسیدن».
باز شدن مسیرها

وقتی جهان همراهی میکند، موانع یکییکی کنار میروند. کارها، سفرها یا حتی جداییهای دردناک قبلی، ناگهان معنا پیدا میکنند؛ انگار همه چیز مقدمه بوده است.
رشد شخصی ناگزیر
این روابط شما را وادار به رشد میکنند. ترسها، زخمها و الگوهای قدیمی بالا میآیند تا درمان شوند. جهان فقط دو نفر را کنار هم نمیگذارد؛ هر دو را تغییر میدهد.
حس اطمینان بدون دلیل منطقی
حتی وسط ابهام، نوعی اطمینان درونی وجود دارد؛ نه از جنس منطق، بلکه از جنس شهود. انگار چیزی درون شما میداند که این مسیر، بیدلیل نیست.
و در نهایت
این روایت نمیگوید که همه روابط «تقدیری» هستند یا نباید برای انتخابها مسئولیت قائل شد. اما یادآوری میکند گاهی زندگی فراتر از محاسبههای ما حرکت میکند. شاید جهان همیشه دخالت نکند، اما وقتی بخواهد دو نفر کنار هم باشند، نشانههایش آنقدر واضح است که بعداً نمیشود نادیدهشان گرفت.
منبع: medium

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0